-
پروانه
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 16:51
-
عسق کذای
سهشنبه 2 آبانماه سال 1385 00:30
ای عشق کذایی ! آه ای خار ره عرفان ای آمده از شهوت ، ای اهرمن انسان ای درد همه چشمان ای آمده از غفلت ای ساحره جانها ، ای قاصدک طوفان قصدت ستم و غارت زین سینه انسانها باشی توشه قلب هر آدم بی ایمان هستی دگر یاران با دیو دو چشمت رفت بر ما نشدی غالب ای همنفس دیوان
-
ندامت
سهشنبه 2 آبانماه سال 1385 00:25
من در تب ندامت خویشتن سوختم ، نه از جسارت آتش ، از وسعت عشق غرق شدم نه از تهاجم وحشی عشق ، اگر بدنم کبود است ، از ناجوانمردی روزگار است ، نه از تازیانه ی رگبار، آری ! رفتنم ،نه از خودم بود تقدیر اینطور خرابست !
-
زندگی بدون عشق
سهشنبه 25 مهرماه سال 1385 20:27
اگر خداوند نبود اگر خداوند زیبایی را دوست نداشت بر تمام دیوارها می نوشتم......... نفرین به هر چه زیبایی شکستم مثل شب رو به زوال گریستم خون گریستم قلبم گریست فریاد زدم در غروبی پاییزی در اندوه یک فاجعه فاجعه ای به صراحت فاجعه ای به تلخی شکست بریدم از عاطفه از وفا وفاداری بریدم از هر چه زیبایی ست بریدم بریدم از هر چه...
-
خدایا....
سهشنبه 25 مهرماه سال 1385 14:51
رودها در جاری شدن .وعلفها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند وانسانها همه انسانها با عشق، فقط با عشق پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که میدانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم اما نباشد ،...